دنیا مرا با خود پیر می کند
یافتن تو سالها طول کشید
گم کردنت یک لحظه
چقدر زود با هم دو بیگانه شدیم
در دو گوشه دنیا
تفاوتها بین ما راه گشود
در بستر های جداگانه
در شب های متفاوت به خواب می رویم و
در صبح های متفاوت بیدار
شب هایم بدون صبح شده اند
آسمان همیشه یک رنگ است
سیاه
نه ستاره ای نه آفتابی نه مهتابی
دیگر حتا باران نمی بارد
ابر های خاکستری یخ بسته اند
من در جستجوی آفتاب
زیر هر سنگ ستاره می پالم
رهی بسوی کهکشان
آه !!!
شیشه های تلخ شراب
طوفانی بر پا نموده اند در سرم
فکر هایم از این گوشه به آن گوشه می وزند
در جستجوی تو
شهر به شهر کوچه به کوچه می روم
در جاده های متفاوت ِ راه می رویم
جدا از هم
وای !
اگر در کوچه ای با تو روبرو شوم
بعد از گذر سالها.....
چه حالی خواهم داشت ؟
شاید نشناسیم
وعده بدی
این غریبه آشنا را نگذاری بفتد
آن زمان مردانه بایست
بدون ترس.
امینه ابهر
8 جنوری 2019
.: Weblog Themes By Pichak :.